سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
هر که خود رأى گردید به هلاکت رسید ، و هر که با مردمان رأى بر انداخت خود را در خرد آنان شریک ساخت . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :275368

» درباره خودم
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
....!!!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک... آرزوی شهادت همیشه در دلم باقیه...از خدا میخوام که نصیبم کنه.... باید رفت..باید تعلقات رو کنار بزارم برای رسیدن ..شاید این راهش باشه....یحتمل باید زودتر بار و می بستم نشد یا نخواستم نمیدونم...و حالا وقت کوچ کردن ما هم رسید..حرف زیاده اما حسی و رمقی برای گفتن نمانده ...فقط ازشهدا میخوام اگه کوتاهی کردم تو این وب حلالم کنن ..به همان آهستگی که آمدیم ،به همان آهستگی هم میرویم...کربلایی باشید... تمــــــــــــــــــــــــــــام...
» لوگوی وبلاگ
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
» لوگوی دوستان















» آوای آشنا
» خدایا اعتراف میکنم از اینکه...

توی این روزای خوش بهاری، یاد روزهایی که بچه رزمنده هافقط فقط به یاد خدا بودن وفقط برای رضای او قدم برمیداشتن،جزوهایی پخش میشد که خیلی دوس داشتن وبا خوندنش حال میکردند.خیلی خیلی دوست داشتند حساب نفس خویش را بکشند.گفتم بد نیست هر از چند گاهی تعدادی از حرفهای این جزوء رو بنویسم که تلنگری برای خودم باشه به یاد اون موقع ها وبا خدا بودنشون بیفتم.واگر خدا بخواهد جزوءعاملین این نوشته ها باشم... .

*****                                                                       

خدایا اعتراف میکنم از اینکه :

1-از اینکه حسد کردم .

2-از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمیدانستم .

3-از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کشیدم.

4-از اینکه در غذا خوردن به یاد فقرا نبودم.

5-از اینکه مالی که به تو تعلق داشت،از آن خود حساب کردم "در حقیقت مالک اصلی خداست،این امانت بهر روزی دست ماست"

6-از اینکه مرگ را فراموش کردم.

7-از اینکه قاه قاه خندیدم وسختی آخرت را فراموش کردم.

8-از اینکه در راهت سستی وتنبلی کردم.

9-از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم .

10-از اینکه برای دوستم آرزوی کفر کردم که ایمانم نمایانتر شود.

11-از اینکه به کسی دروغ گفتم که آنجا حق این بوده است که راست بگویم.

12-از اینکه در سطح پایینترین افراد جامعه زندگی نکرده ام.

13-از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.

14-از اینکه امامم را نشناختم ومحبت او را در دل نداشتم و به گفته پیغمبر (ص)هر کسی بمیرد وامام خویش را نشناسد به ،مانند کسی است که در جاهلیت مرده است .

15-از اینکه شب بهر نماز شب بیدار نشدم .

17-از اینکه دیگران را به کسی خنداندم،غافل از اینکه خود خنده دار ترم از همه هستم .

18-از اینکه لحظه ای به ابدی بودن دنیاوتجملاتش فکر کردم.

19-از اینکه حق والدینم را ادا نکردم .

20از ایکه در مقابل متکبرها ،متکبرترین ودر مقابل اشخاص متواضع ،متواضع ترین نبودم .

21-از اینکه خشم بر عقلم(فرو بردن خشم )غلبه داشت .

22-از اینکه با تکبر وبی سلام از پهلوی دوستم رد شم با اینکه متوجهش شده بودم .

23-از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.

24از اینکه شکمم سیر بود ویاد گرسنگان نبودم.

25-از ایکه زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.

26-از اینکه حرف حق، شنیدنش برایم مشکل بود ومنطقی نبود .

27-از اینکه نشان دادم کاره ای هستم ،خدا کند پست ومقام پستمان نکند.

28-از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمان به تو بود .

29-از اینکه برخود چیزی پسندیدم و بربنده ات نپسندیم.

30-از اینکه منتظر تعریف وتمجید دیگران بودم ،غافل از اینکه تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظه تری.

 31-از اینکه سعی داشتم کار بدم را در حضور جمعی توجیه کنم با آنکه میدانستم غلط است.

32-از اینکه در سخن گفتن وراه رفتن ادای دیگران را در آوردم .

33-از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم دشوارتر از رسوایی آخرت بود.

34-از اینکه حق محبت دیگران را ا دا نکردم .

35-از اینکه غیبت دوستم را کردند ومن از ته قلب خوشحال شدم .

و... .

(ادامه اش انشالله در پست های بعدی ...)



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 85/2/28:: 9:28 صبح | در باغ شهادت را نبندید ()

    حماسه حضور