سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
بسی دانشمند که دنیا نابودش کرده است . [امام علی علیه السلام]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :274902

» درباره خودم
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
....!!!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک... آرزوی شهادت همیشه در دلم باقیه...از خدا میخوام که نصیبم کنه.... باید رفت..باید تعلقات رو کنار بزارم برای رسیدن ..شاید این راهش باشه....یحتمل باید زودتر بار و می بستم نشد یا نخواستم نمیدونم...و حالا وقت کوچ کردن ما هم رسید..حرف زیاده اما حسی و رمقی برای گفتن نمانده ...فقط ازشهدا میخوام اگه کوتاهی کردم تو این وب حلالم کنن ..به همان آهستگی که آمدیم ،به همان آهستگی هم میرویم...کربلایی باشید... تمــــــــــــــــــــــــــــام...
» لوگوی وبلاگ
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
» لوگوی دوستان















» آوای آشنا
» ماهیای سرخ....

....وباز در این میان حزب الله تنها وغریب است وبا آن چوب زیر بغل وپای مصنوعی ودست فلج و

وچشم پلاستیکی و....موی کوتاه و محاسن و لباس فقیرانه ولبخند معصومانه ، مظهری است از یک

دوران سپری شده که با خونین شهر آغاز شد ودر والفجر ده به پایان رسید...

 "شهید آقا سید مرتضی آوینی "

*******************

تهران – دانشگاه امام حسین (ع) – مزار شهدای گمنام......

  بس هوا دل ابری شده بود.....نیاز به باریدن داشت.......

 هر کدوم از رفقا یه سمتی رفتند تا خلوت کنن با شهدا....من هم طبق معمول روی نیمکت نشسته بودم....

 صدای گریه و ضجه زدن هر از چند گاهی بلند میشد....شاید این بنده خدا هم مثل ما دلش گرفته.....اما مابین

 این صدای گریه..صدای سرفه هم بود....؟؟؟

 حس کنجکاوی...سرمو بلند کردم ببینم کیه .....؟؟؟؟؟؟؟؟

نشسته بود روی زمین ...زنجیر های دور مزار وتو دستش گرفته بود وسرشو تکیه داده بود به ستون....چفیه هم رو سرش انداخته بود...

 زمزمه میگرد..داد میزد...ضجه...سرفه.... سرفه....سرفه (سرفه ،سرفه یه آدم سرما خورده نبود...؟؟؟؟؟؟)

 " منو جا گذاشتید....این نیست رسم رفقات....." یه حسی میگفت خیلی غریبه ...نمیدونم چرا....

 یه دفعه شدت سرفه هاش بیشتر شد..... دیگه انگار نمیتونس نفس بکشه.....لیوان آب کردم واومدم سمتش....   

 حاج اقا...آقا....براتون آب آوردم...بخورید سرفه تون بند بیاد...

یه نگاه و لبخند مهربون تحویلم دادو  گفت ممنون....تو نگاهش خیلی حرف بود.... شاید میشد بفهمی که از قافله رفقاش عقب مونده....

گفت: این سرفه ها یادگاریه جنگ..... با آب خوردن بند نمیاد....بنده خدا ....از عزیزان و جانبازان شیمیایی بود....

نمیدونم ولی اصلا حس خوبی نداشتم.... شاید خجالت وشرم بود این حس....

جانبازایی که صدای نفسشون....صدای سرفه هاشون....صدای چرخ ویلچراشون ....صدای .....شاید باز تلنگر باشه برای من که.... یادت نره مدیونی ....

  شهدا فقط شرمنده شما نیستم....جانبازا شرمنده شما هم هستم.....

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

  یاد این شعر استاد بزرگوار "علیرضا قزوه" افتادم...

ماهیای سرخ عاشق   ***   تو حوضی از اسیدن

دلشون یه دریا درده   ***   کی میدونه چی کشیدن؟

میدونی چه سوزی داره؟   ***   بی صدا ترانه خوندن؟

میدونی چه دردی داره؟   *** تو آتیش نفس کشیدن ؟

************

اینایی که پر شکستن           مگه کمتر از شهیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 85/8/23:: 12:29 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    حماسه حضور