سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
از دشمنی که در سینه ها مخفیانه رخنه می کند و در گوشها آهسته می دمد، بپرهیزید . [امام علی علیه السلام]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :275470

» درباره خودم
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
....!!!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک... آرزوی شهادت همیشه در دلم باقیه...از خدا میخوام که نصیبم کنه.... باید رفت..باید تعلقات رو کنار بزارم برای رسیدن ..شاید این راهش باشه....یحتمل باید زودتر بار و می بستم نشد یا نخواستم نمیدونم...و حالا وقت کوچ کردن ما هم رسید..حرف زیاده اما حسی و رمقی برای گفتن نمانده ...فقط ازشهدا میخوام اگه کوتاهی کردم تو این وب حلالم کنن ..به همان آهستگی که آمدیم ،به همان آهستگی هم میرویم...کربلایی باشید... تمــــــــــــــــــــــــــــام...
» لوگوی وبلاگ
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
» لوگوی دوستان















» آوای آشنا
» منتظران شهادت....

عالم محضر شهداست ، اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلا ظاهری خود را نبازد ؟ زمان میگذرد و مکان ها فرو میشکنند ، اما حقایق باقی هستند . شهدا صدق و استقامت خویش را در آن عهد ازلی که با خدا بسته بودند اثبات کردند.

 کاش ما در خیل منتظران شهادت باشیم...........

            "شهید آقا سید مرتضی آوینی"     

 

(منتظر میمانم.....)

ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/12/27:: 12:2 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » کمی تا قسمتی انتخاباتی...

    امروز امت بزرگ ما اهل ولایتند .آنها گوش  اطاعت به فرمان ((اطیعو الله واطیعو الرسول و اولی الامر منکم))سپرده اند و اینچنین ، خداوند وظیفه تحقق اهداف الهی همه انبیا را برگردن صبور و پر قدرت آنان نهاده است و چه شرفی از این بالاتر؟

                                      "شهید آقا سید مرتضی آوینی"                         

    تا به خودت میایی میبینی تموم شد...تازه به هم عادت کرده بودیم..تازه ...........

    گفت : بچه ها اومدن دارن مشکی های حسینیه رو جمع میکنن....دلم گرفت...تموم شد...رفت تا سال دیگه...هستم ..؟؟نیستم..؟؟ خدا داند وبس...

     

    تلویزیون رو روشن میکنی گوشه این جعبه جادو...پرچم سه رنگ ویه صندوق با شمارش معکوس که شروع شده...

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/12/18:: 11:18 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » حاجی برنگرد یا شهید شو برگرد...

    بیست وپنج سال است که رفته نه ربودنش...چون سردار بود.. هم سردار جنگ ، هم سردار عشق...

    کجاست ...؟؟؟زنده است یا شهید شده نمیدانیم..؟؟؟   اما...

    خودش از خدا میخواسته که به دست شقی ترین آدم ها روی زمین ، اسرائیلی ها شهید شود ...

    حاج احمد متوسلیان.........

     

    یقین خودخواهی است برای منی که ، شاید آن روزها جنگ را فقط صدای آژیر خطر میدانستم و چیزی دیگر به خاطر نمی آورم..شاید برای دوستان و رفقای حاج احمد متوسلیان سخت باشد ..برای آن هایی که سالیان است در انتظار بازگشتنش هستند..این حرف ها را بخوانن...اما میگویم...

     ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/10/14:: 4:38 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » از نور....
     

    یا نور لیس کمثلهی نور یا نور قبل کل نور یا نور بعد نور یا نور من نور ...من نور ... الی نور ....

    از نور به نور رفت...

     

    یه حرف با حسن آقا.... :

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/10/10:: 10:37 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » آسمانی شد...
     

    صفحه آخر...

    مثل زلزله می آید ، بی مجالی برای گریز ...

    اول کفش هایت را در می آورند ، گویی باید برهنه گام برداری !
    بعد ساعت مچی ...
                                زمان را از تو می گیرند ~

    جیب هایت از اسکناس های مچاله ، سکه ها ، و کلید ها خالی می شوند .

    بعد با قیچی به جان لباسهایت می افتند ؛ لخت و عور بر سکویی از کاشی تو را می شویند .
    ناگهات در می یابی :
    دو بار دیگران تو را شستند !

    اما شُستن آدمی ، با آب ، فریب بزرگی است !

    **************

    وقتی گفت...  نفهمیدم چطور خداحافظی کردیم و گوشی رو قطع کردم.. فقط شنیدنش مثل خوردن یه سیلی بود که تا ساعت ها فقط گیج بودم....

    نه چیزی می دیدم نه می شنیدم....تکون های مادر بود و چشم هایی که فقط نگاه به دهنم میکردن تا حرفی بزنم...شاید شوری اشک بود که وقتی به لبم خورد فهمیدم دارم گریه میکنم....

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/10/6:: 4:11 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    حماسه حضور