سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
آنکه حکمتها را شناخت، بر افزودن آنها قرار از کف بداد . [امام علی علیه السلام]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :278875

» درباره خودم
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
....!!!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک... آرزوی شهادت همیشه در دلم باقیه...از خدا میخوام که نصیبم کنه.... باید رفت..باید تعلقات رو کنار بزارم برای رسیدن ..شاید این راهش باشه....یحتمل باید زودتر بار و می بستم نشد یا نخواستم نمیدونم...و حالا وقت کوچ کردن ما هم رسید..حرف زیاده اما حسی و رمقی برای گفتن نمانده ...فقط ازشهدا میخوام اگه کوتاهی کردم تو این وب حلالم کنن ..به همان آهستگی که آمدیم ،به همان آهستگی هم میرویم...کربلایی باشید... تمــــــــــــــــــــــــــــام...
» لوگوی وبلاگ
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
» لوگوی دوستان















» آوای آشنا
» از ما...!!!

ای شهید ای آنکه بر کرانه ازلی وابدی وجود نشسته ای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.....

 شهید آقا سید مرتضی آوینی

 

 1. بسم الله....سلام...

 2. چون زیادی حرف داریم پستی جدا زدیم...

 3. این پست حد وسطی است برای پست پایینی وبعدی...

 4. با کمی شاید هم بیشتر از کمی اعیاد مبارک....طاعات و عبادات قبول....

5. دلم براش تنگ شده ....خیلی مواقع هواش و میکنم...خودشم میدونه.... خدایی هر کاری هم بکنی خودش نمیشه...یه حال وهوای دیگه داره... یه جور دیگه اس...داره میاد...گوش کن...بو کن...آره ماه رمضون داره میاد..

 6. پست بعدی انشالله یکی دو روز مونده به ماه مبارک آپ میشه...

 7. پست بعدی یه پست تکراری...یه پست دوست داشتنی...شاید یادگاری... الی الخصوص اسم پست...بدون کوچکترین دست خوردگی...خود خودش...نمیدانم وقتی بازبینی میکردم ودوباره میخوندم... شاید اشک جواب این پست بود...نمیدونم...شاید نخواهد...!!!

8. در نتیجه در ماه مبارک رمضان آپ نمیشویم....یعنی همان پست است...فقط همان...

9. جای خیلی از بچه ها خالیه تو پارسی بلاگ...این ماه رمضون...خاله نق نقو.. انا مجنون الحسین...ورودی 84...صحرا...هاتف (یا همون آقا سجاد)... کلرجی من....و زنده یاد حسن آقای نظری همان که از نور به نور رفت...یا نورٌ نور... جای خالیش همچنان حس میشه...وخیلیای دیگه...

 10. در ماه مبارک نیستیم....میرویم بلکه آدم شیم به معنای آدمیت....گویند خودسازی...خدا توفیق درک این ماه وبده....

11.با کمی تاخیر تولدت مبارک....آن بالا بالاها دعامون کنید...

 12.شرمنده دوستانی که لینک میکنن....وما همچنان شرمنده....

 13.خواهشا دوستان پارسی بلاگی هم تبادل لینک نفرستن که فایده ای ندارد... برای لینک کردن دوستان فاکتورهایی داریم...تمامی تبادل لینک ها بلوک میشود...

14.بازهم شرمنده در نظرات بسته شده..انشالله در باغ شهادت بسته نشود...بماند...این هم حکمتی دارد....

15.خواهشا این مدتی که نیستیم...خودتان را کنترل کنید...خواهشا...اینقدر پیام های گروهی نفرستید...به روز هستید یا به شب...که وقتی برگشتیم شوکه نشویم...!!!!یک در دنیا صد در آخرت...

16.بازهم برای تاکید میگوییم....کربلایی باشید آخر کلام ما ....یعنی اینکه...: مسیرتان...عملتان...فکرتان...کربلایی باشد...انشاالله زیارت کربلا هم بروید..

 17.هنگامی که حس کردید سیمتان وصل شد..... هنگامه خواندن دعای ابوحمزه ثمالی...افتتاح..شب ولادت کریم اهل بیت و شب های مناجات و خلوت با حضرت دوست... دعایمان کنید...

 18. کربلای جبهه ها یادش بخیر...! (خدایی خیلی حرف داره..)

19.همین دیگه...!!!!

 20.یه عااااااااالمه دعایمان کنید....

 کربلایی باشید...

 یاحق



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/6/16:: 11:21 صبح | در باغ شهادت را نبندید ()

    » حسودیم میشه...!!!

    سزاوار نیست که بنده خدا به دو خصلت اعتماد کند : تندرستی ، وتوانگری ؛ زیرا در تندرستی ناگاه او را بیمار بینی ، در توانگری ناگاه او را تهیدست !..

    نهج البلاغه... حکمت 426 ..

    همیشه اولین نفره....اولین نفری که میاد...گاهی نیم ساعت ،یه ربع ،...

    همیشه اولین نفره که میاد هیئت....گوشه حسینه میشینه....پیداست همت بلندی وروح بزرگی داره... اولین باری که دیدمش شاید نیم ساعتی به شروع هیئت مونده بود...وقتی در وباز کردم... یه آقا گفت : یکی بیاد کمک...؟؟؟ مونده بودم کمک برا چی.... وقتی از جلوی در کنار رفت دیدمش....سن وسالی نداشت....اوردنش داخل حسینیه... همون لحظه بود که بهش حسودیم شد و غبطه خوردم.... دیگه شده یار همیشگی....انگار دیگه همه منتظرشن...وقتی دیر میکنه نگرانشن...همه منتظرشن...حتی گوشه حسینیه هم منتظرشه...منتظرشه بیاد و با ویلچرش کنجش بشینه.... میگن معلوله...ولی از هر توانایی ، توانا تره....

    بهش حسودیم میشه..به همتش...به خلوصش....میدونم که خیلیای دیگه هم بهش حسودیشون میشه...

    حسودیم میشه... به قدمهای ثابتی که شاید هیچ موقع نتونسته قدم برداره....

    حسودیم میشه...به نگاهایی که از بالا بهش میشه...به سعادتی که داره... فکر میکنم...با سلامتی که دارم...گاهی اوقات تنبلی میشه و هیئت نمیرم...ولی اون یه مسافت تقریبا طولانی با ویلچر میاد...

     حسودیم میشه به دستاش که آخر هیئت وقتی دعا میکنن بالا میره و با زبون گرفتش که آمین میگه...

     حسودیم میشه... ...این حسادت خیلی با حسادتای دیگه فرق داره ...نمیدونم گرفتی چی میخوام بگم....

    چه نعمتهایی رو داریم و ولی در عین دارنگی نداریم....

    چه نعمتهایی که نداره ولی داراست....

    یه عااااااااالمه دعا...

     کربلایی باشید....



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/6/7:: 11:20 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » سیما جان دستت درد نکند.....!!!

    شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد گرفت، این غفلتی که من وتو را در خود گرفته است ظلمت قیامت است..

     شهید آقا مرتضی آوینی...

     سیما جان دستت درد نکند.....!!!

    منظورم همین جعبه جادوی خودمان است.... سیما جان دستت درد نکند...!!.که در این تابستانی نذاشتی پلک بزنیم.... عجب تابستان لذت بخشی...شب و نصف شب...

     نمی دانم چه فکر میکنن مسئولان ....مردم چی هستند..؟از کجا آمده اند...!

    فیلم های تکراری...که کاش فقط تکراری بودنشان بود... بعضی فیلم ها هم که معلوم نیست از کجا آمده وچه منظوری دارند...

    مثلا.... آپارتمان نشین ها....که چندین بار داده...که میخندیم البت آنقدر تکرار داده دیگر خنده مان هم نمی آید...!!اگر میدانستیم چه است...گریه میکردیم...!!! یک فیلم کاملا سیاسی...

    مرد عنکبوتی که کلی تبلیغش را میکنن..سری جدیدش است...از سینما هالیوود آمریکایی..ابر مردی را نشان میدهد...که قدرت در دست اوست...با پوشیدن آن لیاس...قدرتمند هم میشود...ابر مرد..!!!آمریکا..!!پیدا کنید رابطه را..

    به نام پدر(با تمام احترامی که برای آقای حاتمی کیا قائل هستم)که اگر قرار است فیلمی جبهه وجنگ را لگد مال کند...همین فیلم است...

    از هری پاتر که هر روز جدیدترش می آید...تا نیروی جادو رو نشان بدهد...

    از ....کدامش بگویم.(.که اگر نقدی بخواهیم بگوییم هر فیلمی خود صفحاتی نقد میطلبد..که از حوصله خارج است... )فیلم ها محض مشغول کردن این ملت است...بدون توجه به منظورهای پشت پرده ها...شاید هم میدانن وماجراهمان دست ها است...

    از برنامه ی زنده ای بگوییم که چون هر سال استقبال داشت امسال هم بر روی آنتن رفت.... با آن مجری که انگار از آرایشگاه زنانه آمده بود...!!.با وقاحت تمام با میهمانان صحبت میکرد فکر میکرد چقدر تواناست..دست آخر هم آمد کلهم یه طرح ملی خوب یا بد را زیر سوال برد...که بحمدالله بیماری یا فشارها باعث تعویضش ش...این مجری جدید هم که....

    از سریال هر شبشان بگوییم....که تا آمدن هنرپیشه جدید دو زار هم نمی ارزید...بنده که محتوا وپیامی نیافتم...

    از سریال های هفتگی بگوییم که مرکزی است برای نشان دادن مد و فرهنگ های غرب...

     از این روزها بگوییم که اگر به تقویم نگاه نمیکردی...یادت نمی آید عید است... انگار نه انگار....ولادتی است....

     ....................................... .

    این حرف های همیشگی است اما در تابستان نمودش بیشتر است... خوب هم میدانیم گفتن یا نگفتنش توفیق ندارد.... البت اگر یکی مثل حاج آقا پناهیان بعضی موارد را نقد میکند به لطف عزیزان میشود ممنوع التصویر... این همه را گفتیم ..... شاید در گلویمان گیر کرده بود...ولی این ها همه حرفمان نبود...اینها فقط نمونه بود ....گوشه کوچکی..دیگر میترسم ذهن مخاطب اذیت شود...(از سینما هم نمیگوییم...!!!)فقط چشمانمان را باز کنیم، حواسمان راجمع....ببینیم چه به خوردمان میدهند...به کجا میخواهند ببرند ذهن ها را.... بماند.... باز هم در آخر سیما جان دستت درد نکند....!!!!!!!



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/6/1:: 11:3 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » چی بگم....!!!
    شهید می درخشد ونور میدهد و راه می گشاید..... شهید شاه آبادی...
    ******************
    صداش میلرزید....اشک تو چشماش جمع شده بود.....آروم آروم میگفت....یواش حرف میزد....نمیخواست صداشو بشنون.....
    گفت...: دعا کن...دعا کن....یا خدا شفام بده....یا...یا....زودتر برم پیش بچه ها....دیگه طاقت ندارم....
    دیگه نمیتونم تو چشماشون نگاه کن....شب ونصف شب...وقت و بی وقت....تموم زندگیشون دارن برا من میزارن....
    از خیلی میگذرن....من فقط باید نگاه کنم.....شرمندشونم.......
    شیمیایی بود.....
    شرمنده بود....او که رفته بود وجنگیده بود....تا کسی شرمنده خونوادش نباشه....حالا خودش شرمنده خونوادش بود...
    و ما کجاییم....!!!!!!!!!!!!
    کاش کمی شرمنده میشدیم....!!!!

    از ما.....:
    1. نائب الزیاره بودیم....دلمان را جا گذاشتیم....مشهد الرضا (ع)....
    2.سر میزنیم و از مطالب استفاده میکنیم....اما عزیز کامپیوتر مشکل داره....امکان نظر گذاشتن نداریم....
    3.این کربلایی باشید آخر کلام ما هم حکما حکمتی دارد....انشالله برید کربلا..اما اصل کربلایی باشید این است...که فکرتان...مسیرتان...عملتان...کربلایی باشد انشاالله....
    4.فعلا همین....
    یه عاااااالمه دعا کنید....
    کربلایی باشید....

  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/5/22:: 6:47 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » دلم پر زده برا امام رضا(ع)

    وقت ورود به حرم تو هواییم ......وقت خروج تازه زمین گیر میشوم....

    دلم بد جوری زیارت امام رضا (ع)میخواد...شرمنده اگر به نظرتون کلیشه ای اومد...دله دیگه...کاریش نمیشه کرد ...دعا کنید که بطلبن...

    *****  

    دلم پر زده برا امام رضا(ع)


    وقتی قطار داره متوقف میشه ...از پنجره قطار نگاهت به گنبد طلا میفته با خودت میگی خودمم...


    وقتی هم که راه میفتی سمت حرم ...مثل کسی که گمشده اش رو پیدا میکنه میخواهی بدویی بپری تو بغلش(ولی دور از ادبه وباید یواش بری)...


    وقتی میرسی به گیت بازرسی...اونجا مدیونت میکنن که دوربین با خودتون نبرید تو حرم وقتی هم که از گیت خارج میشی میبینی که بعضی دوربین به دست با لبخند فاتحانه که دوربین وبا خودشون آوردن...بیخیال آخه به توچه؟...میری برا خوندن اذن دخول..


    وقتی وارد صحن جامع رضوی بزرگترین صحن...


    وقتی میری میرسی به صحن انقلاب یا همون اسمال طلای خودمون میخواهی وارد شی هنوز مطمئن نیستی خودتی یا نه ...وقتی که چشمت میوفته به گنبد طلا احساس میکنی که پاهات دیگه برا خودت نیست ومیشینی رو پاهات ودیگه اختیار چشماتو نداری وشروع میکنی به نجوا با آقات...سقا خونه رو دیگه نگو  این جمله پاکیزه که از  وسایل شخصیتون استفاده کنید وتوی لیوان خودتون آب بخوریدبرای اینجانیست اینجا فقطِ 


    فقط حال میده با کاسه های سقاخونه آب بخوری...کفتراش نگو که هی میان خودی نشون میدن خودشون باد میکنن آره ما کبوتر حرمیمو تو چی...دم در آگاهی حرم هم کیف میده بشینی وزل بزنی به گنبد وپنجره فولاد وهر از چند گاهی یکی میاد وبهت میگه چکار کردی ؟کسی از شما تو آگاهیه...!؟پنجره فولادم که سرش شلوغه اصلا راه نمیده ولی میگن خوب برات کربلا میده...


    وقتی میری صحن آزادی از بیرون زل زدن به ضریح که پیداست...ودوست جونا دستتو  میگیرن و میبرنت دنبال تابوتی که میارن تو صحن ویاد مردنت میفتی وخوشا بحاله سعادت اونایی که طواف عشق میشن...(مستحب  پشت جنازه مومن ومسلمان هفت قدم رفتن)


    وقتی میری صحن جمهوری که پاتو نذاشته تو صدای حاج منصور رو احساس میکنی که داره جامعه کبیره میخونه ومناجات وروضه وتو هم اینقدر بدبختی که نمیتونی تحمل کنی، روضه ومناجات حاجی رو(فکر میکنی داری جون میدی) .هی میری وبرمیگردی که نه،دلت با مناجاته وبا هر جون دادنی هست ضجه میزنی ومیشنی سر جات تا یادت بیاد چقدر رو سیاهی وبیچاره...تا اذون صبح مناجات ...


    وقتی میری صحن قدس نقلی ترین صحن .خدایی سقا خونه این صحنم برا خودش حالی داره ...


    حالا میرسی به جایی که هر دفعه بر میگردی روحتو اونجا جا میذاری مسجد گوهر شاد...مقدس ترین جا...وقتی به دیوار روبروی گنبد تکیه میدی سرت و که بالا میگیری ونگات به گنبد طلاش میفته خودت هم نمیدونی چته فقط حس میکنی صورتت خیس شده...بهش میگی که چقدر دوستش داری وبعد از خداشما تنها کسی هستید(از اماما)در دسترسید وتا دلم وتنگ میشه میام خدمتتون .اگه شما نگاه نکنی خودتون بگید پیش کی برم....؟ میگی که آقاجون عجیب دلم تیره شده و احتیاج به نور دارم .آقا یه کم از اون نورتون هم به دل این مفلوک بتابونید...وقتی هم که میری میشینی دم شبستونای روبروی گنبد اصلا زبونت وا نمیشه بگی چه حاجتی داری ومیگی خود آقا میدونه ...گاهی هم رفقای اهل دل میان وروضه میخونن و سینه زنی ...یکی از وداع میگه که داره میره به دیارش واون یکی برا عمو اباالفضل(ع).ولی همه روضه ها یه طرف اون روضه حضرت رقیه(س) هم یه طرف دیگه وسطاش فکر میکردی داری خفه میشی...من عاشق چاووشی نزدیک اذان صبح تو مسجد گوهر شادم...


    دیگه وقت برگشت رسیده ...باورت نمیشه چقدر زود گذشت وتو هنوز آدم نشدی...آخه چه جوری برگردم...من دلم برا صدای نقاره خونه و جاروکشیدنای وخوندنای دم غروب خادمای حرم وهمه ی جاها این حرم تنگ میشه...میری ومیگی خداحافظی نمیکنم که زود زود بطلبی (خدایی هر دفعه تند تند میطلبه الا اینبار که نمیدوم سوزن کجا گیر کرده دیر شده ومن هم سخت هوایی)...


    وقتی میرسی به دیارت باورت نمیشه که این تو بودی که رفتی واومدی..؟؟؟؟؟؟؟؟؟


    *****

    1.این پست کاملا تکراریه...شرمنده فرصتی برای نوشتن ندارم....این پست هم خیلی دوست دارم....

    2.به یاد همه اونایی که پارسال بودن و امسال نیستن...


    3.راستی ...تا یادم نرفته درسته یه کمی زوده ولی انشالله وعده دیدار...?>


      مکان : مشهد -حرم علی بن موسی الرضا (ع) – صحن جمهوری – ساعت یک بامداد- زیارت جامعه کبیره


    زمان : 17و18و19 مرداد ماه 1386


    با نوای دلنشین مداح بزرگوار حاج منصور ارضی و دیگر مداحان وذاکرین اهل بیت ...


     (تجمع هیئتها مذهبی وزیارتی مخصوص آقا علی بن موسی الرضا (ع) )


    خدایی یه عاااااااااالمه برام دعا کنید...کربلایی باشید...یا حق



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/4/18:: 5:55 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    » من و عصر جمعه و شهدا....

    هر جمعه تو را میخوانم وهر روز جمعه را....

    غروب جمعه و چشم انتظاری و غربت و غریبی وشهدا...

    عصر جمعه رو دوست دارم...به خاطر مولایم..که شاید گرفتگی غروبش کمی بیشتر مرا به یادش بیندازد....

    عصر جمعه رو دوست دارم..در کنار شهدا بودن..در کنار نامداران بی نام...شهیدانی از جنس گمنامی...کنار شهیدان گمنام....

    کنار شهدای گمنام...به یاد آقا..عصر جمعه..چه حلاوتی وچه حسی...یه بغل دلواپسی...که او می آید آیا..؟؟؟

    حس غریبی وغربت...وچه حس غریبی است این غربت....

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 86/4/7:: 5:0 صبح | در باغ شهادت را نبندید ()

    حماسه حضور