تقدیم به غایب همیشه حاضر...
و عصر جمعه ای دیگر...
جمعه های بی نشونی
پس که از غم ها ملولم ؛ بس که از گریه ها خیسم
شکوه دارم از تو اما نمی تونم بنویسم
گفته بودی روز جمعه خبر خوبی می یارن
آخه تقویمای دنیا که هزار تا جمعه دارن
جمعه های بی نشونی ، جاده های آسمونی
نقش خورشید روی ابرا ،روی یه پیرهن خونی
ای قرار عصر جمعه ای شکستنی تر از دل
خیلی وقته بی قرارم شهر ای شرقی کاگِل
خونه های کاگلی مون شب و روز می شمارن
درای چوبی کهنه غیر تو کسی ندارن
پا بذار تو کوچه هامون ای غریب بی نشونه
شبای روشن جمعه ، شبای نذری پزونه
پا بذار تو کوچه هامون ، روی تقویمای پاره
روی برگای سیاهی که هزار تا جمعه داره ...
« استاد بزگوار آقا عبد الجبار کاکایی»