» چی بگم....!!!
شهید می درخشد ونور میدهد و راه می گشاید..... شهید شاه آبادی...
******************
صداش میلرزید....اشک تو چشماش جمع شده بود.....آروم آروم میگفت....یواش حرف میزد....نمیخواست صداشو بشنون.....
گفت...: دعا کن...دعا کن....یا خدا شفام بده....یا...یا....زودتر برم پیش بچه ها....دیگه طاقت ندارم....
دیگه نمیتونم تو چشماشون نگاه کن....شب ونصف شب...وقت و بی وقت....تموم زندگیشون دارن برا من میزارن....
از خیلی میگذرن....من فقط باید نگاه کنم.....شرمندشونم.......
شیمیایی بود.....
شرمنده بود....او که رفته بود وجنگیده بود....تا کسی شرمنده خونوادش نباشه....حالا خودش شرمنده خونوادش بود...
و ما کجاییم....!!!!!!!!!!!!
کاش کمی شرمنده میشدیم....!!!!
از ما.....:
1. نائب الزیاره بودیم....دلمان را جا گذاشتیم....مشهد الرضا (ع)....
2.سر میزنیم و از مطالب استفاده میکنیم....اما عزیز کامپیوتر مشکل داره....امکان نظر گذاشتن نداریم....
3.این کربلایی باشید آخر کلام ما هم حکما حکمتی دارد....انشالله برید کربلا..اما اصل کربلایی باشید این است...که فکرتان...مسیرتان...عملتان...کربلایی باشد انشاالله....
4.فعلا همین....
یه عاااااالمه دعا کنید....
کربلایی باشید....
کلمات کلیدی :
....!!!::
86/5/22:: 6:47 عصر
| در باغ شهادت را نبندید ()