سزاوار نیست که بنده خدا به دو خصلت اعتماد کند : تندرستی ، وتوانگری ؛ زیرا در تندرستی ناگاه او را بیمار بینی ، در توانگری ناگاه او را تهیدست !..
نهج البلاغه... حکمت 426 ..
همیشه اولین نفره....اولین نفری که میاد...گاهی نیم ساعت ،یه ربع ،...
همیشه اولین نفره که میاد هیئت....گوشه حسینه میشینه....پیداست همت بلندی وروح بزرگی داره... اولین باری که دیدمش شاید نیم ساعتی به شروع هیئت مونده بود...وقتی در وباز کردم... یه آقا گفت : یکی بیاد کمک...؟؟؟ مونده بودم کمک برا چی.... وقتی از جلوی در کنار رفت دیدمش....سن وسالی نداشت....اوردنش داخل حسینیه... همون لحظه بود که بهش حسودیم شد و غبطه خوردم.... دیگه شده یار همیشگی....انگار دیگه همه منتظرشن...وقتی دیر میکنه نگرانشن...همه منتظرشن...حتی گوشه حسینیه هم منتظرشه...منتظرشه بیاد و با ویلچرش کنجش بشینه.... میگن معلوله...ولی از هر توانایی ، توانا تره....
بهش حسودیم میشه..به همتش...به خلوصش....میدونم که خیلیای دیگه هم بهش حسودیشون میشه...
حسودیم میشه... به قدمهای ثابتی که شاید هیچ موقع نتونسته قدم برداره....
حسودیم میشه...به نگاهایی که از بالا بهش میشه...به سعادتی که داره... فکر میکنم...با سلامتی که دارم...گاهی اوقات تنبلی میشه و هیئت نمیرم...ولی اون یه مسافت تقریبا طولانی با ویلچر میاد...
حسودیم میشه به دستاش که آخر هیئت وقتی دعا میکنن بالا میره و با زبون گرفتش که آمین میگه...
حسودیم میشه... ...این حسادت خیلی با حسادتای دیگه فرق داره ...نمیدونم گرفتی چی میخوام بگم....
چه نعمتهایی رو داریم و ولی در عین دارنگی نداریم....
چه نعمتهایی که نداره ولی داراست....
یه عااااااااالمه دعا...
کربلایی باشید....