احساس میکنم انشاالله شاهد زیباییشهادت باشم وآن را تنگ در آغوش بکشم
و این بزرگترین آرزوی من است این انتخابی آگاهانه است
و انسان را به سوی معشوق ازلی راهنمایی میکند....
خوب به یاد دارم آن شب راشبی ماندگار در ذهن ...
شب فراموش نشدنی... شب دل و دلدادگی...
وچه ناخوانده میهمان محفل شدن...دو سال پیش...شب شهادت امام جعفر صادق(ع)..خود برای خودش شبی بود...
ثانیه ها ودقایقی که زود گذشت وبرایم ماندگار شد...باورش سخت بود..دوساعتی قبل از آمدنشان نوید دادن
که دقایقی میهمان هیئت هستند..
وقتی پا به هیئت گذاشتن...دیگر اشک و آه وحسرت بود...صدای چکیدن اشک ها آرام بود و بی صدا...
هر کس خلوتی کرده بود..زمزمه بود واشک بود...عشق وغربت...صدای یاحسین(ع)..
ومن...هنوز در شوک...سر روی تابوت..نمیدانستم چه بگویم ...؟؟؟از کجا بگویم...؟؟؟گفتم وچه صبورانه گوش سپردن...
لذت بخش بود...از یاد نمیرود.. بودم در محضر شهدا ،اما آنشب فرقی داشت که هنوز چرایش را نمیدانم...؟؟؟
خوب به یاد دارم زمزمه ها ،حرف های آن شب را...
وچه زود رفتن تا میهمان دیگری باشند...
تداعی شد یاد آن شب..یادتان هستم..یادم باشید..