بیست وپنج سال است که رفته نه ربودنش...چون سردار بود.. هم سردار جنگ ، هم سردار عشق...
کجاست ...؟؟؟زنده است یا شهید شده نمیدانیم..؟؟؟ اما...
خودش از خدا میخواسته که به دست شقی ترین آدم ها روی زمین ، اسرائیلی ها شهید شود ...
حاج احمد متوسلیان.........
یقین خودخواهی است برای منی که ، شاید آن روزها جنگ را فقط صدای آژیر خطر میدانستم و چیزی دیگر به خاطر نمی آورم..شاید برای دوستان و رفقای حاج احمد متوسلیان سخت باشد ..برای آن هایی که سالیان است در انتظار بازگشتنش هستند..این حرف ها را بخوانن...اما میگویم...
حاجی میدانی چقدر گفتنش برایم سخت است ، وقتی میگویم تمام تار وپود بدنم از هم گسسته میشود ، خوب میدانی که همیشه چشم براه برگشتنت هستم اما حالا میگویم حاجی برنگرد یا شهید شو برگرد...
ذره ذره آب میشوم اما میگویم دعا میکنم که شهید شده باشی...نه به خاطر آزار و شکنجه ها غاصبان..نه حاجی...که استواری چون کوه...نه.....
میترسم از روزی که برگردی و ببینی که امام امت چگونه جام زهر را نوشید و حال سید علی چگونه غریب ومظلوم واستخوان در گلوست....
حاجی خجالت میکشم بیایی و ببینی که پست ومقام که دیروز پست ترین بود...امروز چگونه بر یکدیگر میزنن تا صاحبش شوند و چه راحت حرمت ها را له میکنن...برای این قدرت چه ها که نمیکنن..سیلی به اسلام و..میزنن..
حاجی شرم دارم که بیایی وببینی که در کوچه و خیابان بی شرمی بیداد میکند...گناه کبیره روزمره شده و چگونه با شیطان دست در دستانمان قدم میزنیم...میدانم دیدن این گناهان چشمانت را می سوزاند و از چشمانت خون جاری میکند...
بیایی وببینی که در سنگرهای علم و دانش چه ها که یاد نمیدهند...
بیایی و ببینی که اسلاممان شده دروغ وریا..اگر هم این نباشد کلاهت پس معرکه است...همه ناظر اعمالمان هستند غیر خدا....
حاجی می میرم بیایی و ببینی که کم کم رفقایت را فراموش میکنیم..همان هایی که وقتی ترکش میخوردند و شهید می شدند ساعت ها برایشان میگریستی ...
گاها برای ثواب و بعضی هایمان هم از سر غیرت یادی از آنها میکنیم...عده ای هم با نامشان دزدی و دلالی میکنن...
بیایی وببینی آنهایی هم ماندن چقدر آرووم وغریب گوشه آسایشگاه ها...چشم انتظار پیوستن به قافله یارانشان هستند...
حاجی می میرم از شرم وقتی بیایی وببینی که چه خونها که ریخته شد تا امروز ما....
حاجی برنگرد یا شهید شو برگرد...
یه عاااااااالمه دعا...
کربلایی باشید...