سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
صفحه ی اصلی |شناسنامه| ایمیل | پارسی بلاگ | وضعیت من در یاهـو |  Atom  |  RSS 
با خاموش بودن بسیار ، وقار پدیدار شود و با دادن داد دوستان فراوان گردند و با بخشش بزرگى قدر آشکار گردد و با فروتنى نعمت تمام و پایدار ، و با تحمل رنجها سرورى به دست آید و به عدالت کردن دشمن از پا در آید . و با بردبارى برابر بى خرد ، یاران بسیار یابد . [نهج البلاغه]
» آمارهای وبلاگ
کل بازدید :275685

» درباره خودم
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
....!!!
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک... آرزوی شهادت همیشه در دلم باقیه...از خدا میخوام که نصیبم کنه.... باید رفت..باید تعلقات رو کنار بزارم برای رسیدن ..شاید این راهش باشه....یحتمل باید زودتر بار و می بستم نشد یا نخواستم نمیدونم...و حالا وقت کوچ کردن ما هم رسید..حرف زیاده اما حسی و رمقی برای گفتن نمانده ...فقط ازشهدا میخوام اگه کوتاهی کردم تو این وب حلالم کنن ..به همان آهستگی که آمدیم ،به همان آهستگی هم میرویم...کربلایی باشید... تمــــــــــــــــــــــــــــام...
» لوگوی وبلاگ
کربلای جبهه ها یادش بخیر... !
» لوگوی دوستان















» آوای آشنا
» داستان سیستان

(تا چشم کار میکرد همه جوان بودند،برو بچه هایی ریشو وحزب اللهی.مثلِِِِِِِِِِِِ هر جمع جوانانه ی دیگری پرت وپلا میگفتند.یکی می گفت :"زمینی میرود تا زاهدان ."دیگری میگفت:"الان رسیدیم شاه عبدالعظیم.عوارضی رارد کردیم."آن یکی فریاد میزد :"برویم پایین هل بدهیم."***چرخ هواپیما  که از زمین کنده شد،همه صلوات فرستادند.با علی رفته بودیم تو نخ جعیت.پسرتپلی بود دو سه ردیف جلوتر از ما،که کاپشن چرم داشت ویک بند پرت وپلا میگفت:"الان از روی کشتارگاه رد شدیم بو کن !سروان بگو قم برای سوهان نگه دارد…")*****

متن بالا گزیده ای بود از کتاب داستان سیستان نوشته آقای رضا امیر خانی شاید خیلی ها تا به حال این کتاب وخونده باشند این کتاب سال82به چاپ رسید .خیلی خیلی جالبه من که هر دفعه می خونم یه جورایی برام تازگی داره. پیشنهادمیکنم کسانی که نخوندند حتما این کتاب وبخونند راستی شنیدم نوشته جدید آقای امیر خانی برای نمایشگاه کتاب میرسه. اسم کتاب بی وتن(رمان )است. 

  کلانوشته ها آقای امیر خانی قشنگه.

 



  • کلمات کلیدی :
  • ....!!!:: 85/2/4:: 2:15 عصر | در باغ شهادت را نبندید ()

    حماسه حضور