( بنام تو اي آرام جان )
خجسته ميلاد درياي بي كران عدالت ، ادامه ي نبوت ، فروغ ابديت ، نور حديقه ي آفرينش ، سر سلسله ي امامت ، خورشيد هميشه فروزان ولايت ، چشمه سارِ نور و هدايت ، فاتح خيبر ، ساقي كوثر ، پيشواي شيعيان ، مولاي متقيان ، امير مومنان ، اسوه ي صبر و ايمان و عشق و دانش و تقوي و ..... كه من ز وصفش عاجزم ، زيبا تر از زيبا ، مولود كعبه ، مولي الموحدين ، حضرت علي عليه السلام بر جميع عاشقان و شيفتگان حضرتش ، تبريك و تهنيت عرض مي كنم
علي اي هماي رحمت تـو چه آيتي خدا را
كه به ما سوا فكندي همه سايه ي خدا را
دل اگر خـدا شناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من بخـدا قسم ، خـدا را
بـرو اي گداي مسكين در خانه ي علي زن
كـه نگـيـن پـادشـاهـي دهـد از كـرم گـدا را
التماس دعا جميعاً ..... يا علي مدد
* راز خون را جز شهدا در نمي يابند.
همي گفتيم و گفتند از شهيدان
شهيدان را شهيدان مي شناسند
--------------------------------------------
سه شب من و خدا....به روز شد
يا علي التماس دعا
باز هم سلام
من هميشه از لغت دوست استفاده مي كنم!
اتفاقا هر وقت غليظتر به كار مي برم معنيش برعكس تر است!
بگذريم ...
پيشنهادات و مطالب مهم رو قبل از جلسه براي دوستان ايميل كنيد
يا براي من بفرستيد تا من براي همه ارسال كنم.
يا حق
سلام.باعرض مزاحمت!
بانامش آغاز مي كنم
زيبا نوشته ايد اما من اگه جاي شما بودم از ديدهاي ديگر هم مي نوشتم ودر مطلبم جاي مي دادم تا نوشته هم تمام موضوعات اين مدت را در بر گيرد چون آقايمانكه همه منتظرش هستيم او نيز اكنون نگرانلبنان وفلسطين است شايد با نوشتنمان كمي را ضي اش كنيم.
ببخشيد كه جسارت كردم !
ياعلي!
* اي شهيد اي آنکه بر کرانه ازلي نشسته اي دستي برآر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون بکش.
حاج مرتضي رو از بچه گي به خاطر مادرم كه روايت فتح نگاه مي كرد آشنا مي انگاشتم و بماند كه گذشت و در زماني نچندان دور از آن زمان سكه ما افتاد كه لاف امده است روزگار و من هيچ نمي دانم ...
راز خون را در 3 نظري خواندم ... هنوز نا تمام مانده با همان شيرازه .... دست خيلي ها رفت و من مي نازيدم به اينكه آن را در كنج كتاب خانه ام نگاه داشته ام ... پز مي دادم و مي دهم به اين كه من هم اهل آويني هستم .... نه اهل روايت كردن فتح ... البته بماند كه بخش آخرش مانده كه يعني همه اش ... طرفه اش آن بود به زعم من ....
متني كه بر بي رقت زدي قلقلك مي دهد كه برو م و بخوانمش ....
راستي بگويم مرتضي خود نيز در دوره اي پز كتابي را مي داد كه در دست داشت و آن را طوري مي گرفت كه همه جلدش را ببينند و حتي ريشه نيچه اي مي گذاشت ... خودش نوشته است ...
بماند تا وقتي ديگر ...
سلام
ببخشيد ايميلي كه براي بچه هاي هيئت فرستادم اون موقع آدرس شما رو گم كرده بودم هر چي هم گشتم پيدا نكردم!
الان كه ايميل رو فرستادم تازه پيدا كردم!!
به هر حال موفق باشيد
راستي وبلاگ اون دوستتون رو هم كه گفته بوديد رفتم ديدم
خوب بود اما نه اونقدري كه من بخوام تو جمع ما باشه
حالا باشه تا بيشتر باهاش آشنا بشم.
فعلا با اجازه
سلام آشناي غريب ...!
جواب سيد بايد با كلام خودش داد
اي شقايقهاي آتش گرفته دل خونين ما شقايقي است كه داغ رفتن شما را در خود دارد
آيا آن روز نيز خواهد رسيد كه بلبلي ديگر در وصف ما سرود شهادت بسرايد
من آپم خوشحال ميشم از حضورت
سلام ....
بازم من انگار اول شدم .
ولي خودمونيمااااااا
بد نمينويسي .... شايد به خاطر اينكه كلام سيد شهيدان اهل قلمه آدم نميتونه بگه كه خوب بود بايد بگه
عالي بود ....
.
آنان كه از مرگ ميترسند از كربلا ميرانند ...
من با اين جمله خيلي حال ميكنم....
التماس دعا ....
يامحمد وعلي
