در تـمــنای نــگاهـت بــی قـــرارم تــا بــــیایی
مـن عـبــور لـحظه هـا را میـشمارم تا بـــیایی
صبـح، یـک آیـینه برمـنبر زچشمـان تو مـیگفت
تـا ظــهور چشم تو، چشم انتــظارم تا بـــیایی
سر شمــاری کـن تـــو درآدینه از گلهــای پر پر
هـم دعـا با لالـه هـای بــی شمارم تـا بـــیایی
خــاک لایق نیست آقــا تا به رویـش پـا گـذاری
در مسیرت جان فشانم گــل بــکارم تا بـــیایی
صبحدم با عشق ،دست یا علی دادم که هرگز
لـحظه ای چشم از شقایق بر ندارم تـا بـــیایی
بــی تـو بـاغ سبـز دل هـا رنـگ پاییــزی گـرفـته
بـاز هـــم بـــر وصــل تـــو امـــیدوارم تـا بـــیایی
یا ابن الحسن(عج)
*****
سلام به همه دوستان عزیز ودوستداران شهدا
اومدم تا بگم من دارم میرم تا اوایل تیر ماه وبعد از امتحاناتم...
اگه زنده موندیم وبر گشتیم که هیچ...
ولی اگه دیگه نیومدم هر خوبی وبدی وپرحرفی واذیتتون کردم به بزرگواری وکرمتون ببخشید وبحلید..
نزدیکی ایام فاطمیه هستیم .هرجا رفتید ؛مدینه ، هیئت و...این حقیر واز دعا هاتون فراموش نکنیدوبرای خام بودم ،پخته شدم ،سوختم(حسن آقا )هم عجیب دعا کنید.(ظاهرا مشکلی براش پیش اومده)همینطوریکی دو تا از دوست جونا که بد گره افتاده تو کارشون .خلاصه همه برای هم توی ایام سوگواری مادر دعا کنیم .
این هم فعلا آخرین پست من که دلم بد جوری زیارت امام رضا (ع)میخواد...شرمنده اگر به نظرتون کلیشه ای اومد...دله دیگه...کاریش نمیشه کرد ...دعا کنید که بطلبن...
*****
دلم پر زده برا امام رضا(ع)
وقتی قطار داره متوقف میشه ...از پنجره قطار نگاهت به گنبد طلا میفته با خودت میگی خودمم...
وقتی هم که راه میفتی سمت حرم ...مثل کسی که گمشده اش رو پیدا میکنه میخواهی بدویی بپری تو بغلش(ولی دور از ادبه وباید یواش بری)...
وقتی میرسی به گیت بازرسی...اونجا مدیونت میکنن که دوربین با خودتون نبرید تو حرم وقتی هم که از گیت خارج میشی میبینی که بعضی دوربین به دست با لبخند فاتحانه که دوربین وبا خودشون آوردن...بیخیال آخه به توچه؟...میری برا خوندن اذن دخول..
وقتی وارد صحن جامع رضوی بزرگترین صحن...
وقتی میری میرسی به صحن انقلاب یا همون اسمال طلای خودمون میخواهی وارد شی هنوز مطمئن نیستی خودتی یا نه ...وقتی که چشمت میوفته به گنبد طلا احساس میکنی که پاهات دیگه برا خودت نیست ومیشینی رو پاهات ودیگه اختیار چشماتو نداری وشروع میکنی به نجوا با آقات...سقا خونه رو دیگه نگو این جمله پاکیزه که از وسایل شخصیتون استفاده کنید وتوی لیوان خودتون آب بخوریدبرای اینجانیست اینجا فقطِ
فقط حال میده با کاسه های سقاخونه آب بخوری...کفتراش نگو که هی میان خودی نشون میدن خودشون باد میکنن آره ما کبوتر حرمیمو تو چی...دم در آگاهی حرم هم کیف میده بشینی وزل بزنی به گنبد وپنجره فولاد وهر از چند گاهی یکی میاد وبهت میگه چکار کردی ؟کسی از شما تو آگاهیه...!؟پنجره فولادم که سرش شلوغه اصلا راه نمیده ولی میگن خوب برات کربلا میده...
وقتی میری صحن آزادی از بیرون زل زدن به ضریح که پیداست...ودوست جونا دستتو میگیرن و میبرنت دنبال تابوتی که میارن تو صحن ویاد مردنت میفتی وخوشا بحاله سعادت اونایی که طواف عشق میشن...(مستحب پشت جنازه مومن ومسلمان هفت قدم رفتن)
وقتی میری صحن جمهوری که پاتو نذاشته تو صدای حاج منصور رو احساس میکنی که داره جامعه کبیره میخونه ومناجات وروضه وتو هم اینقدر بدبختی که نمیتونی تحمل کنی، روضه ومناجات حاجی رو(فکر میکنی داری جون میدی) .هی میری وبرمیگردی که نه،دلت با مناجاته وبا هر جون دادنی هست ضجه میزنی ومیشنی سر جات تا یادت بیاد چقدر رو سیاهی وبیچاره...تا اذون صبح مناجات ...
وقتی میری صحن قدس نقلی ترین صحن .خدایی سقا خونه این صحنم برا خودش حالی داره ...
حالا میرسی به جایی که هر دفعه بر میگردی روحتو اونجا جا میذاری مسجد گوهر شاد...مقدس ترین جا...وقتی به دیوار روبروی گنبد تکیه میدی سرت و که بالا میگیری ونگات به گنبد طلاش میفته خودت هم نمیدونی چته فقط حس میکنی صورتت خیس شده...بهش میگی که چقدر دوستش داری وبعد از خداشما تنها کسی هستید(از اماما)در دسترسید وتا دلم وتنگ میشه میام خدمتتون .اگه شما نگاه نکنی خودتون بگید پیش کی برم....؟ میگی که آقاجون عجیب دلم تیره شده و احتیاج به نور دارم .آقا یه کم از اون نورتون هم به دل این مفلوک بتابونید...وقتی هم که میری میشینی دم شبستونای روبروی گنبد اصلا زبونت وا نمیشه بگی چه حاجتی داری ومیگی خود آقا میدونه ...گاهی هم رفقای اهل دل میان وروضه میخونن و سینه زنی ...یکی از وداع میگه که داره میره به دیارش واون یکی برا عمو اباالفضل(ع).ولی همه روضه ها یه طرف اون روضه حضرت رقیه(س) هم یه طرف دیگه وسطاش فکر میکردی داری خفه میشی...من عاشق چاووشی نزدیک اذان صبح تو مسجد گوهر شادم...
دیگه وقت برگشت رسیده ...باورت نمیشه چقدر زود گذشت وتو هنوز آدم نشدی...آخه چه جوری برگردم...من دلم برا صدای نقاره خونه و جاروکشیدنای وخوندنای دم غروب خادمای حرم وهمه ی جاها این حرم تنگ میشه...میری ومیگی خداحافظی نمیکنم که زود زود بطلبی (خدایی هر دفعه تند تند میطلبه الا اینبار که نمیدوم سوزن کجا گیر کرده دیر شده ومن هم سخت هوایی)...
وقتی میرسی به دیارت باورت نمیشه که این تو بودی که رفتی واومدی..؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*****
راستی ...تا یادم نرفته درسته یه کمی زوده ولی انشالله وعده دیدار...
مکان : مشهد -حرم علی بن موسی الرضا (ع) – صحن جمهوری – ساعت یک بامداد- زیارت جامعه کبیره
زمان : 28و29و30و31 مرداد ماه 1385
با نوای دلنشین مداح بزرگوار حاج منصور ارضی و دیگر مداحان وذاکرین اهل بیت ...
(تجمع هیئتها مذهبی وزیارتی مخصوص آقا علی بن موسی الرضا (ع) )
خدایی یه عالمه برام دعا کنید...یا حق